Sunday, January 22, 2012

ایران-سال 1391

سال 1391 تو تاکسی]
راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟…
مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم!
راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این یک
میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!…
مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو می‌آم! روزی صدهزار تومن گرون
می‌شه! شما دویست هزارتا گرونش کردین؟!
راننده: خانوم کرایه‌ش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه
میلیون. اینجا تعرفه‌ش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم.
یه مسافر دیگه: آقا واسه صد هزار تومن ارزش نداره، فشارتو می‌بری بالا!
بده بهش بره. من حساب می‌کنم!
راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات!
مسافر درو محکم می‌بنده، می‌گه: برو گم شو! داهاتی!
راننده یه آهی می‌کشه می‌گه: ببین چجوری جلو این همه مسافر من‌و سکه‌ی
بهار آزادی یه پولم کرد

No comments:

Post a Comment